۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

چشمهای زیبایت را بازتر کن!

27 جولای 2011، بانویی ایرانی، مطلبی نوشتند تحت عنوان "نگاه مرد ایرانی به مقوله ای به نام زن"، در فضای اینترنتی و سایت بالاترین کمی جنجالی شد! که تعداد زیاد کامنتها در بلاگ مربوطه، خود گواه این مطلب هست.
ضمن تشکر از نویسنده که باب چنین بحثهایی رو باز میکنند و می نویسند آنچه دغدغه ذهنی شان است، مایلم چند خطی درباره مطلب بنویسم.

همین ابتدا اشاره کنم که هیچ کس قصد ندارد ظلم های تاریخی که به زنان شده را انکار کند! این پدیده ای جهانی بوده و همچنان مشکلات زیادی را برای جوامع مختلف بوجود آورده. ضمنا کلمه "مسلمان"  چون در متن بانوی نویسنده آمده من هم در متن خودم آورده ام، و هیچ دفاعی از اسلام و مسلمانی نیست که خود بنده به اسلام نقد های بسیار دارم!  

مطلب "نگاه مرد ایرانی به مقوله ای به نام زن" از دید من و بسیاری از کامنت گذاران، دچار فرضیات و نتایج نادرست مختلفی است که به اختصار به گوشه ای از آن میپردازیم.

در این مطلب، خانم نویسنده چهار تجربه شخصی خودش را با مردانی بیان میکند و در واقع سعی میکند چهار الگوی مختلف از مردان را خلق کند. و بعد نتیجه گیری میکند که :

 << راستش من اینجا هرگز ندیدم که کسی زن را در حد یک ماشین ظرفشویی ، یک روسپی، یک سوراخ یا یک پرده ی بکارت ببیند. با همه ی ادعا هایمان، نگاه ابزاری و پایین آوردن زن در حد یک سوژه ی سکس یا ابزار رفع هوس در نگاه های ما ایرانی ها  بسیار بارز تر از غربی هاست. >>

نویسنده با بیان چهار مثال و تجربه شخصی، چند کار انجام میدهد. اول اینکه سعی میکند اثبات کند که آن چهار مرد ایرانی، نگاهی کاملا ابزاری و جنسی و سطحی به زن دارند. دوم اینکه عملا این مساله را به اکثریت جامعه مردان ایرانی تعمیم میدهد، درست است که میگوید قصدم تعمیم نیست ولی عملا و با استفاده از ادبیات خاص، این کار را میکند. سوم اینکه نتیجه میگیرد در غرب که ایشان سالهاست انجا زندگی میکنند، چنین نگاهی به زن نیست، یا اگر هست خیلی کمتر است. چهارم اینکه به مردان ایرانی و مسلمان پیام میدهند که خود را اصلاح کنید.

درباره فرضیات مقاله بحث بسیار است که در این مطلب نمی گنجد. امیدوارم در مطالب دیگری بشود به آنها پرداخت! من قصدم در این نوشته، بیشتر تکیه روی بخش سوم نتیجه گیری بانوی نویسنده است، یعنی به فرض اینکه یک نگاه بسیار سطحی و جنسی از زن وجود داشته باشد، آیا طبق نظر ایشان این مربوط به مردان ایرانی و مسلمان هست؟ و آیا میشود گفت که در غرب یا وجود ندارد یا اینکه بسیار کمتر از ایران شرقی است؟

من هم مثل بسیاری از خوانندگان و کامنت گذاران از خواندن این نتیجه گیری کمی شوکه شدم. با خود گفتم چطور میشود کسی در غرب، سالها زندگی کرده باشد، اما نگاه سکسی و جنسی به زن را "هرگز" ندیده باشد؟
بانوی نویسنده ما، کجای غرب زندگی میکرده اند؟ یعنی میشود سالها در غرب زندگی کرد اما متوجه نشد که در هر محله و منطقه ای، تعداد زیادی بار و کلاب شبانه است که در هرآخر هفته، محل اصلی وقتگذارنی و تفریح بسیاری از زنان و مردان اجتماع میباشد، و در این فضاها، مردان و زنانی کاملا غریبه، با هم آشنا میشوند و مشروبی می خورند و اندکی رقص و چه بسیارند مواردی که همان شب، با هم به رختخواب میروند! و باز چه بسیار مواردی که از پس همان آشنایی و رابطه ابتدایی، به ازدواج های طولانی مدت می انجامد.

چطور میشود ندید که در غرب، در بسیاری از محله ها، مکانهایی با نامهای بسیار مختلفی وجود دارد از Sex club گرفته تا Oriental massage، که در تمام آنها یک چیز مشترک است و آن اینکه مردان پولی پرداخت میکنند و لحظاتی لذت جنسی از زنی میبرند و جالب آنکه در غرب این مقوله لزوما مختص مردان نیست، زنان هم مکانهایی خاصی دارند که می توانند با پرداخت پول، شریک جنسی بخرند! ایشان تا بحال بعد از این همه سال بودن در غرب، کلمه Prom را نشنیده اند، همان جشن فارغ التحصیلی از دبیرستان، که دختران و پسران نوجوان و جوان غربی از مدتها قبل برای تصاحب شریک جنسی برنامه ریزی میکنند که البته بسیاری از آنها قبل از 18 سالگی بخاطر حس کنجکاوی و وجود آزادی، تجربه جنسی داشته اند. عبارت هایی مثل Sex Compatibility ساخته مردان ایرانی است؟

آیا خیل عظیم توریست های مرد آمریکایی و اروپایی به مقصد کشورهای آسیایی مثل تایلند و فیلیپین، که از دهه ها پیش مفهومی به نام "توریسم جنسی" را بوجود آورده، مربوط به مردان ایرانی بوده؟ اساسا امروزه حتی لازم نیست در غرب هم زندگی کرد تا متوجه این واقعیات واضح شد!  با این همه تولیدات فرهنگی غربی، ائم از فیلم وسریال و موسیقی و ... آیا دیدن برخورد و نگاه مرد به زن و بلعکس، دشوار است؟ یعنی سریالهای معروفی مثل Sex and the city  و یا فیلم های پرفروشی مثل Forgetting Sarah Marshall نوع نگاه و پیچیدگی رابطه بین زن و مرد در غرب را نمایان نمیکند؟ آیا خوانندگان زن زیبای غربی، به زیبایی اعضای سکسی بدنشان، بین مردها و جوانها معروف نیستند؟ آیا بی دلیل است که بسیاری از خواننده های زن، حتما باید در کلیپهایشان بخشهایی از سینه ها و پاها را نشان دهند؟

آیا جملاتی مثل She is so hot – I love those boobs – I dig that girl  و ... در بین جوانان و مردان غربی رایج نیست؟ اینها و هزاران مثال دیگر، فرض شما نویسنده گرامی را که نوشته ای "هرگز" چنین چیزهایی را ندیده اید، را به کل رد میکند.

نمی دانم کجای غرب زندگی میکنید،  در گوشه صومعه ای یا کلیسایی؟ اصلا در آنجا زندگی میکنید؟
جدا نمی دانم دلیل همچین نتیجه گیری و یا قضاوتی چه بوده است، اما هر چه بوده ریشه در گرفتاری های عمیق فکری ما ایرانیها دارد، اصولا مرغ همسایه نزد ما غاز است! اگر چیز بدی در کشورمان داریم، که زیاد هم  داریم، آن بدیها و زشتیها به گمان ما یا در غرب وجود ندارد و یا اینکه بسیار کم است. همین بهشت سازی ها از غرب و شرق، ریشه بسیاری از گرفتاری های ما شده.

و در انتها اینکه فمینیسم افراطی ما برای کوبیدن و ظاهرا انتقام از مردهای ایرانی، تا بدانجا باید پیش برود که واقعیت تاریخی شروع "آزادی جنسی" در غرب را زیر سوال ببرد؟ برای کوبیدن مردهای به ظاهر مسلمان، باید نوشت که در غرب "هرگز" ندیده ام کسی به دنبال یک رابطه زودگذر جنسی با من باشد، چون همگان به ارزش زن بهای بسیار میدهند؟ سخن بسیار است... اما یک پرسش مطرح میکنم که بد نیست تمام فعالین حوزه زنان کمی به آن فکر کنند؟ امروز سهم زنان ما در بوجود آمدن چنین نگاههایی به قول شما سطحی به زن چیست؟ چشمانتان را بازتر کنید! کسی در ظلم تاریخی به زنان شکی ندارد! اما حرف من حرف امروز است، نه آنچه که گذشته، امروز به من بگویید که "زنان" ما چه قدر سهم دارند و چه باید بکنند!


۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

یک "مثبت" برای آقای اردشیر امیرارجمند! و سوالاتی که همچنان باقی مانده...

دیروز در سایت های خبری، سخنانی از آقای اردشیرامیرارجمند، منتشر شد که کمی فضای امیدواری را زنده کرد! متاسفانه در ماهای اخیر، از طرف بعضی فعالین سیاسی و نویسندگان اصلاح طلب حکومتی، حرفهایی زده میشد که بسیار بحث برانگیز بوده و هیچ کمکی به خواست دموکراسی خواهی جامعه ایرانی نمیکرد و بیشتر باعث ماًیوس شدن مردمان میگشت. محور اکثر آن سخنان، مقوله انتخابات مجلس پیش رو بود و اینکه پیشنهاد میکردند بدون در نظر گرفتن اتفاقات پیش آمده در 2 سال گذشته، جامعه باید در حرکتی سراسری به پای صندوق های رای برود و از این فرصت استفاده کند. این افراد طبق معمول هیچ پاسخ روشنی به سوالات کلیدی و اساسی، که در ذهن بسیاری از مردم  شکل گرفته، نداده و با تکرار حرفهای کلی قدیمی که باید واقع گرا بود و اینکه ما توان تغییر در شرایط حال را نداریم و باید در پی فرصت های گنگ و مبهم آینده باشیم و… سعی در جا انداختن پیشنهاد غیرمعقول خود میکردند.

 مصاحبه و صحبت های مجتبی واحدی چند هفته پیش، تا حدی آب پاکی را روی دست این افراد ریخت و نشان داد که در بین اصلاح طلبان حکومتی سابق، طیفی با افکار بازتر و شفاف تر نیز وجود دارد! مجتبی واحدی حتی تا بدانجا پیش رفت که خود را دیگر از جرگه اصلاح طلبان حکومتی جدا کرد و گفت که به این قضیه افتخار میکند! بعد از مصاحبه ها، همان گروه از یاران قدیمی تبدیل به دشمنان امروز شدند و با تهدید و تخریب، سعی کردند او را به جرگه خود برگردانند، آنها تا بدانجا جلو رفتند که نمایندگی مجتبی واحدی از طرف آقای کروبی را انکار کرده و گفتند که ایشان صرفا یک نویسنده معمولی میباشد و نظراتش مربوط به خودش است.

در این بین، سخنان مصطفی تاجزاده، با این مضمون که حد وسط نداریم و شرکت در انتخابات حرکتی نادرست است، ضربه ای دیگر بر اصرار کنندگان بر شرکت فرود آورد. از آن به بعد طیف اصلاح طلب حکومتی با دغدغه حفظ نظام، امید خود را به اردشیر امیرارجمند بسته بود تا احیانا با سخنانی قاطع، از شرکت در انتخابات دفاع کند و یا دست کم با زدن حرفهایی مبهم و گنگ تاثیر حرفهای قاطع مجتبی واحدی و تاجزاده را کم کند، تا آنها بتوانند به فضا سازی خود مبنی بر شرکت در انتخابات ادامه بدهند و در فرصت باقیمانده ذهن جامعه را مجدد با خود همراه سازند که رای دادن در هر شرایطی، بهتر از رای ندادن است!

اما بنظر میرسد که صحبت های دیروز آقای امیرارجمند به عنوان سخنگوی شورای هماهنگی و همینطور نماینده میرحسین موسوی، بتواند تاحدی تلاش های طیف طرفداران حفظ نظام را خنثی کند و یک پیغام نسبتا شفاف به جامعه و اپوزیسون بدهد که قرار نیست از یک سوارخ دهها بار گزیده شویم! در این سخنان، تاکید اردشیر امیرارجمند به مساله حقوق مردم بسیار قابل اهمیت است و آنجاییکه که ایشان اشاره میکند که "ما برای استیفای حق خود از هیچکس گدایی نمی کنیم"  و یا "ما همواره از موضع قدرت عمل می کنیم و هر موقع که حکومت در مقابل ما عقب نشینی کرد و خود را ملزم به ایجاد لوازم و شرایط برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه کرد، آن وقت خواهد بود که می توان در انتخابات شرکت کرد." نشان دهنده این نکته است که آرام آرام تعریف تازه تر و صحیح تری از مقوله <<اصلاح طلبی>> در ذهن فعالین سیاسی ما در حال جا افتادن است. در شرایط فعلی جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیاز به مقوله <<حق طلبی>> دارد و این مفهمومی است که متاسفانه از ذهن و نظر اصلاح طلبان سنتی حکومتی تا حد زیادی غائب بوده و هست! تا جاییکه به جرات میتوان گفت یکی از اصلی ترین دلایل شکست اصلاحات در ایران همین مساله بوده است.

اما نکته ای که در صحبتهای امیرارجمند همچنان مبهم باقی میماند آنجاییست که ایشان میگویند "امروز روز تصمیم گیری در مورد انتخابات نیست و ما می بایست اکنون تنها به بحث در مورد انتخابات بپردازیم." ایشان روشن نمی کنند که چرا با توجه به اینکه چند ماه بیشتر به انتخابات نمانده، نمی توانند تصمیم بگیرند!؟ آیا صحنه سیاسی فعلی آنقدر برای ایشان مبهم است که نیاز به زمان میباشد تا تصمیم نهایی گرفته شود؟ آیا برای مثال ایشان از آرایش و صحنه سازی سپاه پاسداران و رفتار خامنه ای در 2 سال اخیر، برداشتی غیر از تلاش برای کسب تمامی قدرت دارند؟ آیا ایشان همچنان دلبسته پیغام و پسغام های پشت پرده هستند که ممکن است صحنه را تغییر دهد؟ آیا ایشان راهی به غیر از مقاومت و ایستادگی در مقابل خامنه ای و سپاه، برای مردم و جنبش سبز متصور هستند؟ آیا کل سناریوی شرکت در انتخابات را، تلاشی از طرف خامنه ای برای کسب مشروعیت تصور نمیکنند؟ اینها و بسیاری سوالات دیگر همچنان در ذهن بدنه مردم و جنبش سبز، وجود خواهد داشت که بهتر است فعالین سیاسی از جمله جناب امیرارجمند پاسخ هایی قانع کننده برایشان بیابند و در اختیار مردم بگذراند!   

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

معمایی به نام "آزادی"!

این آزادی که همه از عالم و آدم از آن دم میزنند چیست؟ همین که هر طور دلمان خواست لباس بپوشیم و هر چیز دلمان خواست بنویسیم، اسمش میشود آزادی؟ ممکن است بگویید به همین قدرش هم قانعیم. از سرمان هم زیاد است. ولی آزادی بیش از اینهاست... به این راحتی نباید به کم قانع شد.


یک جنبه از آزادی این است که هر کسی خواست روی زندگی شما تاثیر بگذارد، بتوانید جلویش در آیید و بپرسید چرا؟ به چه حقی؟ چه کسی به تو این اجازه را داده؟ کی گفته؟ دلیلش چیست؟ و از هر کسی منظورم دقیقا "هر کسی" بود. میخواهد دوست و همسایه باشد، میخواهد پدر و مادر باشد، میخواهد دولت و حکومت باشد، میخواهد پلیس و قاضی باشد، میخواهد آقای تاجر یا آقای رئیس پولدار باشد، میخواهد نماینده خدا روی زمین باشد، میخواهد خود خدا توی آسمان باشد. هر کسی...


باید پاسخ بدهد این حق را که در زندگی ما تاثیر بگذارد از کجا آورده؛ و اگر جوابش قانع کننده نبود پیش وجدان جامعه میرویم و اگر جوابش پیش وجدان جامعه هم قانع کننده نبود، حق ندارد در زندگی ما تاثیر بگذارد و اگر گذاشته، ما حق داریم حقمان را از او بگیرم. آزادی چه بسا یعنی این.


بیایید تمرینش کنیم آزادی را: چرا؟ به چه حقی؟ حق من را بده!