۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

معمایی به نام "آزادی"!

این آزادی که همه از عالم و آدم از آن دم میزنند چیست؟ همین که هر طور دلمان خواست لباس بپوشیم و هر چیز دلمان خواست بنویسیم، اسمش میشود آزادی؟ ممکن است بگویید به همین قدرش هم قانعیم. از سرمان هم زیاد است. ولی آزادی بیش از اینهاست... به این راحتی نباید به کم قانع شد.


یک جنبه از آزادی این است که هر کسی خواست روی زندگی شما تاثیر بگذارد، بتوانید جلویش در آیید و بپرسید چرا؟ به چه حقی؟ چه کسی به تو این اجازه را داده؟ کی گفته؟ دلیلش چیست؟ و از هر کسی منظورم دقیقا "هر کسی" بود. میخواهد دوست و همسایه باشد، میخواهد پدر و مادر باشد، میخواهد دولت و حکومت باشد، میخواهد پلیس و قاضی باشد، میخواهد آقای تاجر یا آقای رئیس پولدار باشد، میخواهد نماینده خدا روی زمین باشد، میخواهد خود خدا توی آسمان باشد. هر کسی...


باید پاسخ بدهد این حق را که در زندگی ما تاثیر بگذارد از کجا آورده؛ و اگر جوابش قانع کننده نبود پیش وجدان جامعه میرویم و اگر جوابش پیش وجدان جامعه هم قانع کننده نبود، حق ندارد در زندگی ما تاثیر بگذارد و اگر گذاشته، ما حق داریم حقمان را از او بگیرم. آزادی چه بسا یعنی این.


بیایید تمرینش کنیم آزادی را: چرا؟ به چه حقی؟ حق من را بده!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر