۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

پاسخ یک فرد غیر مذهبی به مصاحبه اخیر مجتبی واحدی گرامی!


آقای واحدی گرامی، مصاحبه ای داشتید که در سایت سهام نیوز آمد در رابطه با استبداد دینی و غیر دینی. شخصا مصاحبه شما را دیدم و بخشی از حرفی را که زدید کاملا  قبول دارم. اما نکاتی هم در باره این مصاحبه کوتاه شما به ذهنم رسید که فکر میکنم بسیار مهم هست و شاید حرف دل بسیاری از غیر مذهبی های جامعه ما! 

اول) مساله مطلق اندیشی و ستیزه گری در تفکر:

 متاسفانه عده ای از هم میهنان غیر مذهبی ما بسیار تندروی میکنند و هیچ نوع تفکری که بویی از دیانت و متافیزیک بدهد برنمیتابند. کار از مذهب هم میگذرد و به خدا ناباوری مطلق و رد هر گونه متافیزیک می انجامد. اساس مدرنیته بر شک استوار هست. برای مثال اگر امروز شیوه علمی و دلیلی منطقی برای وجود متافیزیک نداریم معنایش لزوما این نیست که تا ابد این شرایط باقی خواهد ماند. شاید روزی برسد که بشود درکی از متافیزیک هم داشت. پس چه بهتر که گوشه ذهنمان محلی برای شک بگذاریم و اگر یک ماتریالیست هستیم همه حق را برای خود قائل نباشیم و تا انجا که به حقوقمان تعرض نشده، افکار مخالف را تحمل کنیم. این وضعیتی هست که در غرب هم داریم و کمتر میبینیم متفکر درجه اولی چه دین دار و چه بی دین، مطلق صحبت کند و همه حق را از آن خود بداند. از این جهت من با شما کاملا موافقم.  

دوم) فرض اینکه اکثر مردم ما دیندار هستند:

به گمان من این فرض شما محل بحث بسیاری هست. اگر معنای دین دار بودن را "خدا باوری" در نظر بگیریم، فرمایش شما را من هم قبول دارم. اما در جایی از  سخنانتون فرمودید "به دستورات دینی عمل میکنند" اینجا تعریف تفاوت میکند. یعنی شما کسی را دیندار میدانید که متشرع هم باشد و به احکام دین خود عمل کند و نه اینکه فقط اعتقاد قلبی به خدا و زندگی بعد از مرگ داشته باشد. در اینصورت به نظر من شاید اکثریت مطلق مردم ما انطور که شما فکر میکنید، دیندار نباشند. اینکه شما چنین چیزی را پیش فرض محسوب کنید می تواند موجب مشکلات زیادی در تحلیل ها و نتایج بعدی باشد. در شرایط امروز ایران، و در جامعه ای که به سرعت اعتقاداتش عوض میشود، من شخصا هیچ نشانه ای نمی بینم که "اکثریت مطلق" ملت ما به دنبال انجام احکام دینی باشند! هیچ نظر سنجی علمی معتبری هم در این باره نداریم که همین اواخر انجام شده باشد. پس این فرض محل شک جدی هست.

سوم) سو استفاده حکومت از افکار غیر مذهبی ها:

جناب واحدی گرامی، حکومتی که من و شما با آن سر و کار داریم، عمری هست هر که را که با او مخالف بوده با برچسب هایی نظیر "محارب" "مفسد فی الارض" و غیره  اعدام و زندانی و شکنجه کرده! امروز از روحانی منتقد در زندان داریم تا ماتریالیست. بنا بر این رفتار غیر مذهبی ها ریشه این نوع تهمت ها نبوده و نیست. در اصل اساس و بنیان این حکومت بر جزم اندیشی و مطلق گرایی استوار هست و مخالف را بر نمیتابد! وظیفه تحصیلگردگان و روشنفکران و نخبگان هم در وهله اول رفتن به دنبال حقیقت هست و در این راه باید آنچه را که به ذهنشان میرسد بیان کنند. سیاست ورزی قطعا کار سیاسیون هست و این دو رو باید تا حدی تفکیک کرد. نمی شود به هموطن ماتریالست خود بگوییم تو ساکت شو که حکومت سو استفاده نکند! نمی شود به هموطن غیر مذهبی خود بگوییم تو در باب تاریخ اسلام حرف نزن در حالیکه اجرای اجباری احکام اسلامی بخش عمده ای از حقوق او را سلب کرده است.  

چهارم) فرض اینکه حکومت جمهوی اسلامی اصلا اعتقادی به دین ندارد:

به نظرم فرض شما چندان صادق نیست.  فرموده اید مگر میشود حکومت دینی باشد و رئیس جمهور دروغگو داشته باشد. باید خدمت شما عرض کنم که آیت الله خمینی که رهبر این حکومت بود و مرجع تقلید درجه اول، بارها و بارها در قبل از انقلاب دروغ گفت! در زمان حیاتشان هم کمتر جنایت و عمل شنیعی بود که به دستور ایشان انجام نگرفت. خود ایشان هم اعتقاد داشت که ولی فقیه می تواند احکام اسلامی را کلا تعطیل کند. چه من و شما خوشمان بیاید و چه نیاید مراجع تقلید مفسران غالب دین بوده اند. در زمان حیات خمینی هم که اکثریت مطلق مراجع و فقها پشت سر ایشون حرکت کردند، پس عمل آیت الله خمینی به احتمال زیاد از دید آقایان غیر دینی نبود. باید خدمت شما عرض کنم که به نظر من هیچ حکومت دینی غیر دروغگو نداریم و نداشته ایم و نخواهیم داشت. عمده ترین دلیل اینکه فقها شایستگی حکومت را ندارند و برای توجیه رفتارشان مدام ناچار به سرکوب و دروغ میشوند و این ماهیت متضاد و ریا کار هر نوع حکومت دینی هست.

پنجم) فرض اینکه حکومت دینی باید به فکر منافع ملی باشد:

گفتید: "اگر حکومت دینی بود، پول ایران را در لبنان خرج نمیکرد" ، حضورتان عرض کنم که اتفاقا چون دینی هست این کار را می کند! ابتدا آقایان به خاطر باورهای دینی، و اینکه ملت مسلمان لبنان و فلسطین، تحت ستم اسراییل هستند و وضعشان از مردم ایران بدتر است، رفتند و پول و منافع ملی مملکت را به باد دادند. البته بعد از مدتی فهمیدند که می توانند از این مساله استفاده سیاسی هم بکنند و در روز مبادا شاید در مقابل غرب برگی برای بازی داشته باشند، ضمنا حرکت تبلیغاتی و سیاسی خوبی هم بود و نوعی مشروعیت ایجاد میکرد. پس ادامه دادند و هنوز هم میدهند. مائو در چین هم به خاطر اعتقاد به ایدئولوژی کمونیسم محصولات کشاورزی ملت چین را به کشورهای دیگر میفرستاد در حالیکه مردم چین از گرسنگی در حال مرگ بودند!

ششم) فرض اینکه مردم متدین لزوما متشرع هم هستند:

فرمودید: " مردم ایران جاده ندارند، آنوقت حکومت برای مردم لبنان جاده میسازد که عده ای از آنها متدین هستند و عده ای هم لب دریا به خوشگذرانی مشعولند"

جناب واحدی عزیز، متاسفانه در این گفتار احساس میکنم دچار تناقض شده اید. در ابتدای سخن فرمودید که دیندار را کسی فرض میکنید که به خدا باور داشته باشد و ارتباط بگیرد. اما در این قسمت از سخن مردمی را که لب دریا آفتاب میگیرند، دیندار محسوب نمی کنید. خب چرا باید چنین باشد؟ تکلیف را با خودتان روشن کنید. چه کسی را دیندار میدانید؟ اگر دیندار کسانی هستند که اعمال شرعی را انجام میدهند چه بسا بخش بزرگی از ملت ما دیندار نباشند! جناب واحدی گرامی، بخشی از این اعمال دینی مخالف حقوق بشر هستند و مردم ما حقوق بشر و عقل را مقدم میدانند بر برخی از احکام دینی که سابقه آنها حتی به دوران جاهلیت اعراب برمیگردد!

هفتم) حکومت ایران دینی نیست چون در اثر فشار برخی احکام دینی را کنار میگذارد:

اقای واحدی، از ابتدای انقلاب روی حکومت ایران فشار بوده است، نهاد های حقوق بشری بارها و بارها ایران را محکوم کرده اند! اما کجا آقایان احکام را به طور کامل و موثر کنار گذاشتند؟ مگر همین اواخر صحبت از جدا کردن دختر و پسر کودکستانی نیست؟ مگر در همین ماه رمضان کیف های مردم را نمیگردند که غذا در آن نباشد؟
مگر گشت ارشاد راه نمی اندازند؟ مگر قصاص و اعدام نداریم؟  اینکه حکومت ایران از پاره ای از احکام بعضی وقتها میگذرد، معنایش این نیست که اصل اجرای احکام اسلام را کنار گذاشته اند. برخی را جرات نمی کنند اجرا کنند و الا خیالتان راحت باشد آقایان همچنان علاقه شدیدی به اجرای احکام اسلام دارند و خواهند داشت چون اصولا فقها چیز دیگری در چنته ندارند که عرضه کنند! فقها در کل حقوقی برای انسان قایل نیستند و او را موجودی مکلف میدانند  و اصولا فکر اجرای احکام اسلام از سرشان بیرون نرفته و نخواهد رفت.

هشتم) حکومت ایران میخواهد به مردم متدین ثابت کند که اپوزیسون بی دین هستند:

به فرض که چنین باشد، مردم متدین ما چرا اینقدر باید ساده لوح باشند؟! آنها مگر نمی بینند که این حکومت با سو استفاده کردن از دینشان 32 سال است که هر نوع جنایتی را مرتکب میشود؟ مگر نمی بینند که این حکومت کلا دین را به قول شما بازیچه قرار داده؟ خب به صحنه بیایند! حرکت بکنند. یک فرد مذهبی در شرایط فعلی چند برابر مسئولیتش بیشتر است. نمی شود که تا ابد مذهبی های ما ساکن و ساکت باشند و اجازه بدهند که این حکومت هر غلطی دلش می خواهد انجام دهد و آنوقت توقع داشته باشند که کسی راجع به دین چیزی نگوید!

نهم ) فقط متخصصین در مورد دین اظهار عقیده بکنند:

اینکه فرمودید اگر یک روحانی راجعبه پزشکی صحبت کند ما او را به حق محکوم میکنیم، زمانی صحیح است که آن روحانی حرفی غیر علمی بزند! اگر حرفش به لحاظ علم پزشکی صحیح باشد، نباید محکوم شود.
امروز احکام دینی عصر جاهلی و قبل از آن گریبان مردم ما را به زور گرفته است و جامعه را عقب نگه داشته!
قصاص و قضاوت غیر علمی و حجاب و روزه اجباری و غیره مدام در جامعه اعمال میشود. کسی به دین کاری نداشت، این دین آقایان بود که پدر مردم را در آورده است. این حق طبیعی مردم هست که راجعبه چیزهایی که زجرشان میدهد اظهار نطر و عقیده بکنند. مگر این آقایان فقها چه درجات علمی دارند که برای تمام شئونات زندگی مردم از رختخواب گرفته تا انتخابات فتوا میدهند؟ به نظر من مردم دست کم از این جماعت دانا تر هستند و میل به اظهار عقیده و نظر دارند و حق هم هست!

دهم) نتیجه:

تند روی و مطلق اندیشی از هر نوع آن خطا هست چه مذهبی و چه غیر مذهبی! هم غیر مذهبی های ما باید قبول کنند که همه حقیقت پیش آنها نیست هم مذهبی های ما. در شرایط فعلی که حکومت دینی داریم، که به کمک دین نه لزوما به نام دین، هر روز به جنایت مشغول است، مسئولیت مذهبی های ما به مراتب بیشتر میشود! اگر آن دسته از هم میهنان ما که مذهبی هستند، دست روی دست بگذارند و پشت حکومت بایستند، نتیجه چیزی جز ویرانی مذهب نخواهد بود! چرا که مردم هر روز بیشتر امیدشان را به اصلاح دینی از دست میدهند و عصبی میشوند و واکنش های تند ممکن است نشان دهند. از آن جهت که دوران ما  دورانِِِِِِ حقوق بشر است و مردم به حقوق خود بشتر از تکالیف اهمیت میدهند و در نهایت سمت حقوق را میگیرند.       

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

آقای ابطحی عزیز وسطی بازی نکن؛ توپ میخوری!

از سال 76 تا همین الان، بعضی ها که فقط اسمشون اصلاح طلب بوده فکر کردن اصلاح طلبی خیلی راحته مثل "وسطی" بازی کردن می مونه. خیلی ساده با خودشون گفتن ما یه چیزی توی غرب داریم به اسم دموکراسی یه چیزی هم توی ایران داریم به اسم ولایت فقیه، خب حالا ما می یایم بین این دوتا وا میستیم! (پیش خودشون گفتن) اولا با این کارمون قدرت رو از خامنه ای و دار و دسته میگیریم و دهنشون رو میبندیم. ثانیا دهن مردم رو میبندیم و میگیم که ببینید ما داریم وضع رو درست میکنیم. یه کم صبر کنید همه جا گل و بلبل میشه! اگه این وسط صدای یک آدم عاقلی هم در اومد که آقا در قرن 21 مردم حقوقی دارند که باید بهشون داد که یکیش دموکراسی هست. میگیم صحبت نکن تو حالیت نیست مردم ما مسلمون هستن. این ملت انقلابی بودن و هستن و شهید دادن. تو خشونت طلب هستی بیا واقع گرا باش ببین و بدون که نمیشه با اغتشاش به جایی رسید. تمدن غرب مال خودشونه ما تمدن خودمون رو داریم و این جور مغلطه ها. اگر از طرف حکومتی ها و حزب و اللهی ها کسی حرف زد، میگیم که چی میگید شما مگه نمی بینید دنیا عوض شده. مگه نمی بینید چه قدر مملکت مشکل داره. تا کی تحریم تا کی بدبختی تا کی جنگ و خونریزی، انقلابی گری بده، خشونت بده، ما داریم واسه نظام آبرو میخریم. امام هم طرفدار دموکراسی بود امام هم میگفت "میزان رای ملت است" ، "مجلس راس امور است" و غیره. خوبی این ماجرا اینه که عین بازی وسطی ما مدام "بل" میگیریم و تمام قدرت دست خودمون میاد و دیگه نون ما تا مدتها توی روغنه! اما غافل از اینکه این بچه زرنگها تا بیان "بل" بگیرن راه به راه از هر دو طرف توپ توی صورتشون میخوره و دونه دونه از گردونه مسابقه خارج میشن. طرف حکومت که پول و زور داره و این امکانات هم زیر دهنش مزه کرده میگه شما غلط اضافی میکنید که می خواید با نظام فاصله پیدا کنید همین جا باید کنار خودمون وایسید و الا ترتیبتون رو میدیم. طرف مردم هم اولش یه عده دنبالشون راه می افتن اما بعد یه مدت که می فهمن دموکراسی و حقوق بشر واقعی توی کار نیست سرد میشن و کنار میکشن و میرن دنبال کار خودشون و کلی فحش و ... بار این جماعت میکنن! دقیقا میشه مصداق همون ضرب المثل "از اینجا مونده و  از اونجا رونده". این شده وضع بعضی اصلاح طلبهای حکومتی ما که فکر میکردن خیلی بچه های باهوشی هستند! فکر میکنم وقتشه این بچه های زرنگ یه کمی بشینن فکر کنن تا گوشی دستشون بیاد که اصلاح طلبی مسخره بازی نیست. وایسادن پای حقوق ملته! مردش نیستی خودت رو خسته نکن برو کنار همون آقا سید علی وایسا ایشون هم هر از گاهی یه دست نوازشی به سرت بکشه. یا اینکه تصمیمت رو بگیر بیا کنار ملت وایسا که آینده خودت و مملکت دست مردمه در نهایت. آره آقاجون وقتشه!  

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

فرق دورکاری و نزدیک کاری؛ اندر احوالات رئیس جمهور منتصب!

اول قصد داشتم یک متن جدی درباره تبعات در افتادن با بعضیها در نظام به قول معروف سلطانی فقیه سالار بنویسم ولی بعد این برنامه تلویزیونی رو دیدم، روحیه ام کمی عوض شد؛ گفتم شاید طنز بنویسم بهتر باشه. پس موضوع بحث رو فرق بین دورکاری و نزدیک کاری انتخاب کردم. ممکنه بپرسید نزدیک کاری دیگه چیه؟ الان توضیح میدم.

اول بریم سراغ دورکاری. دورکاری رو که این روزا راجع بهش زیاد شنیدید؛ حتما در جریانش هستید. یک مدل ساده ش اینه که ساعت کاری رو کم میکنن و آدم رو میفرستن خونه، بعد هم برای اینکه قانونی بشه میگن عیب نداره، به جاش دورکاری میکنه! نوع دیگه ای هم داره که بیشتر مال رئیس رئساست؛ وقتی میخوان بپیچونن و مثلا با بچه ها برن دشت و دمن جوجه کبابی بزنن بر بدن، میگن میریم دور کاری بکنیم! اما یک مدل جالب دیگه هم داره که بحث اصلی ماست و مختص سیاست مداراست. اینجوریه که وقتی میخوان یکی رو برکنار کنن، مثلا طبق معمول وزیری رئیس سازمانی چیزی رو، ولی زورشون نمیرسه، میرن قهر؛ وقتی ازشون میپرسی چرا قهر کردی، چرا سر کارت نرفتی، میگه داشتم دورکاری میکردم!

این دورکاری از نوع آخر البته ممکنه عواقب خیلی بد و خطرناکی داشته باشه، مخصوصا اگه در تخمین قدرت خودمون و حریف اشتباه کرده باشیم. مثالش همون چیزیه که دیدید در مورد رئیس جمهور منتخب و مردمی!!! وقتی ده روز سر برکناری وزیر اطلاعات رفت دورکاری، چنان زیرآبش رو تو مجلس و قوه قضائیه و نماز جمعه زدن که تعداد آراش از 30 میلیون نفر!!! رسید به صفر و چه بسا زیر صفر!

اما نزدیک کاری چیه؟ نزدیک کاری در این مدل آخر دقیقا متضاد دور کاریه. اصولش اینه که اول طرف به صاحاب نظام نزدیک میشه؛ بعد هم با نوکری و پاچه خاری مضاعف نزدیکتر! وقتی که خوب نزدیکتر شد دیگه حله. حالا هر کاری که بکنه اسمش میشه نزدیک کاری و نه تنها هر کاری به صورت نزدیک کاری مجازه بلکه همه موظفن به به و چه چه هم بکنن. رادیو تلویزیون که در بست در اختیارشه؛ براش خدم و حشم آماده میکنن بره هر جای کشور که دلش خواست همه خلق خدا رو از سر کاراشون جمع کنه براشون از نزدیک صحبت کنه؛ بعد هم برای دوره بعدش کل ارگانهای دولتی و ولایتی و منابع ملی رو بسیج میکنن که به صورت کاملا مردمی!!! از نزدیک رای بیاره! بعد هم هر کی حرف زد با چماق میزنن تو سرش یا با ماشین از روش رد میشن! که چرا به نزدیکتر ما گفتی یابو! خلاصه حالی میده این نزدیک کاری دیگه... همه کاری توش میشه کرد؛ فقط کافیه نزدیکتر باشی.

ولی امان از وقتی که آدم از نزدیک کاری بیفته به دور کاری... اون وقت نمیشه حتی یک برنامه تلویزیونی زنده گرفت؛ یا رفت توی یک ده با چهار نفر از نزدیک حرف زد. کار به جایی میرسه که چهار تا بچه هم توی تلویزیون دورهم میشینن به طرحهای باغ بازی و دورکاری آدم هرهر میخندن... ای روزگار نامراد، انگار همین دیروز بود که نزدیکتر بود ها!

بیخود نیست که شاعر میگه گاهی چه زود دور میشود...

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

آنچه که این روزها کم داریم… ( به یاد پایمردی و شرف مهدی خزعلی و همه زندانیان)

بعضی مواقع اصلا دست به نوشتن نمیرود. چون بعضی چیزها توصیفشان سخت است. انسان شرم میکند که شروع کند چون میداند که نمیتواند حق مطلب را ادا کند. شرم می کند در گوشه ای بنشیند که حبس و توهین و تحقیر نیست - اگر چه زخمهایشان هست -  و از ایستادگی و شرافت بگوید. این روزها نزد ما، این چیزها کیمیا شده اند. که این رسم زمانه امروز است. آری ما مردم میخواهیم زندگی کنیم. خوب زندگی کنیم! سقفی مجلل بالای سرمان باشد و نانی چرب در سفره مان. خودم و زنم و بچه ام تنها قانون و آرمان ماست و دیگر هیچ. و اگر این میان کسی پرسید "به چه قیمتی؟". جواب اکثر ما،  یا تمسخر است یا بی اعتنایی؛ یا پرخاش میکنیم یا مکارانه سعی در توجیه که "به هر قیمتی". آری به هر قیمتی. به قیمت گرسنه شدن همسایه ای و دوستی. به قیمت بی سقف ماندن یک همشهری و هموطن، به قیمت بی آبرو شدن ملتی و کشوری. آری به هر قیمتی. این جواب ماست به همه. اول از همه به وجدان و عقل خودمان! آنقدر این جواب را تکرار میکنیم که دیگر وجدان و عقلمان جرات پرسش نکنند.
اما هستند کسانی در بین ما که جوابی دیگر میدهند. عقل و وجدان را در مییابند و احترامشان را نگاه میدارند. پای جوابشان شجاعانه ایستادگی میکنند و شرافتمندانه هزینه اش را میدهند. چون میدانند که زندگی همه ما، اول و آخر، دیر یا زود به هم پیوسته است. نمیشود خوب زیست تا اسبابش فراهم نباشد. اگر تا امروز نام و نشانی داریم از این صنف افراد داریم. که شرافت و پایمردی را معنی بخشیده اند.
مهدی خزعلی یکی از اینان است. میشد سقفی مجلل بالای سر و نانی چرب در سفره اش باشد. میشد به قول اکثر ما خوب زندگی کند. اما او راه دیگری را رفت نه فقط برای خودش که برای همه ما! میشود با او اختلاف نظر داشت، میشود از او مثل هرکس دیگری، بابت بعضی چیزها توضیح خواست. اما نمیشود شرافت و پایمردی اش را ندید. نمیشود ندید که او چگونه به عقل و وجدانش پاسخ داد و پای آن پاسخ، حکیمانه وشرافتمندانه ایستاد. به یادش باشیم و به یاد همه آنچه که امروز کیمیاست و نیازشان داریم. یعنی درایت، شرافت و ایستادگی!

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

چشمهای زیبایت را بازتر کن!

27 جولای 2011، بانویی ایرانی، مطلبی نوشتند تحت عنوان "نگاه مرد ایرانی به مقوله ای به نام زن"، در فضای اینترنتی و سایت بالاترین کمی جنجالی شد! که تعداد زیاد کامنتها در بلاگ مربوطه، خود گواه این مطلب هست.
ضمن تشکر از نویسنده که باب چنین بحثهایی رو باز میکنند و می نویسند آنچه دغدغه ذهنی شان است، مایلم چند خطی درباره مطلب بنویسم.

همین ابتدا اشاره کنم که هیچ کس قصد ندارد ظلم های تاریخی که به زنان شده را انکار کند! این پدیده ای جهانی بوده و همچنان مشکلات زیادی را برای جوامع مختلف بوجود آورده. ضمنا کلمه "مسلمان"  چون در متن بانوی نویسنده آمده من هم در متن خودم آورده ام، و هیچ دفاعی از اسلام و مسلمانی نیست که خود بنده به اسلام نقد های بسیار دارم!  

مطلب "نگاه مرد ایرانی به مقوله ای به نام زن" از دید من و بسیاری از کامنت گذاران، دچار فرضیات و نتایج نادرست مختلفی است که به اختصار به گوشه ای از آن میپردازیم.

در این مطلب، خانم نویسنده چهار تجربه شخصی خودش را با مردانی بیان میکند و در واقع سعی میکند چهار الگوی مختلف از مردان را خلق کند. و بعد نتیجه گیری میکند که :

 << راستش من اینجا هرگز ندیدم که کسی زن را در حد یک ماشین ظرفشویی ، یک روسپی، یک سوراخ یا یک پرده ی بکارت ببیند. با همه ی ادعا هایمان، نگاه ابزاری و پایین آوردن زن در حد یک سوژه ی سکس یا ابزار رفع هوس در نگاه های ما ایرانی ها  بسیار بارز تر از غربی هاست. >>

نویسنده با بیان چهار مثال و تجربه شخصی، چند کار انجام میدهد. اول اینکه سعی میکند اثبات کند که آن چهار مرد ایرانی، نگاهی کاملا ابزاری و جنسی و سطحی به زن دارند. دوم اینکه عملا این مساله را به اکثریت جامعه مردان ایرانی تعمیم میدهد، درست است که میگوید قصدم تعمیم نیست ولی عملا و با استفاده از ادبیات خاص، این کار را میکند. سوم اینکه نتیجه میگیرد در غرب که ایشان سالهاست انجا زندگی میکنند، چنین نگاهی به زن نیست، یا اگر هست خیلی کمتر است. چهارم اینکه به مردان ایرانی و مسلمان پیام میدهند که خود را اصلاح کنید.

درباره فرضیات مقاله بحث بسیار است که در این مطلب نمی گنجد. امیدوارم در مطالب دیگری بشود به آنها پرداخت! من قصدم در این نوشته، بیشتر تکیه روی بخش سوم نتیجه گیری بانوی نویسنده است، یعنی به فرض اینکه یک نگاه بسیار سطحی و جنسی از زن وجود داشته باشد، آیا طبق نظر ایشان این مربوط به مردان ایرانی و مسلمان هست؟ و آیا میشود گفت که در غرب یا وجود ندارد یا اینکه بسیار کمتر از ایران شرقی است؟

من هم مثل بسیاری از خوانندگان و کامنت گذاران از خواندن این نتیجه گیری کمی شوکه شدم. با خود گفتم چطور میشود کسی در غرب، سالها زندگی کرده باشد، اما نگاه سکسی و جنسی به زن را "هرگز" ندیده باشد؟
بانوی نویسنده ما، کجای غرب زندگی میکرده اند؟ یعنی میشود سالها در غرب زندگی کرد اما متوجه نشد که در هر محله و منطقه ای، تعداد زیادی بار و کلاب شبانه است که در هرآخر هفته، محل اصلی وقتگذارنی و تفریح بسیاری از زنان و مردان اجتماع میباشد، و در این فضاها، مردان و زنانی کاملا غریبه، با هم آشنا میشوند و مشروبی می خورند و اندکی رقص و چه بسیارند مواردی که همان شب، با هم به رختخواب میروند! و باز چه بسیار مواردی که از پس همان آشنایی و رابطه ابتدایی، به ازدواج های طولانی مدت می انجامد.

چطور میشود ندید که در غرب، در بسیاری از محله ها، مکانهایی با نامهای بسیار مختلفی وجود دارد از Sex club گرفته تا Oriental massage، که در تمام آنها یک چیز مشترک است و آن اینکه مردان پولی پرداخت میکنند و لحظاتی لذت جنسی از زنی میبرند و جالب آنکه در غرب این مقوله لزوما مختص مردان نیست، زنان هم مکانهایی خاصی دارند که می توانند با پرداخت پول، شریک جنسی بخرند! ایشان تا بحال بعد از این همه سال بودن در غرب، کلمه Prom را نشنیده اند، همان جشن فارغ التحصیلی از دبیرستان، که دختران و پسران نوجوان و جوان غربی از مدتها قبل برای تصاحب شریک جنسی برنامه ریزی میکنند که البته بسیاری از آنها قبل از 18 سالگی بخاطر حس کنجکاوی و وجود آزادی، تجربه جنسی داشته اند. عبارت هایی مثل Sex Compatibility ساخته مردان ایرانی است؟

آیا خیل عظیم توریست های مرد آمریکایی و اروپایی به مقصد کشورهای آسیایی مثل تایلند و فیلیپین، که از دهه ها پیش مفهومی به نام "توریسم جنسی" را بوجود آورده، مربوط به مردان ایرانی بوده؟ اساسا امروزه حتی لازم نیست در غرب هم زندگی کرد تا متوجه این واقعیات واضح شد!  با این همه تولیدات فرهنگی غربی، ائم از فیلم وسریال و موسیقی و ... آیا دیدن برخورد و نگاه مرد به زن و بلعکس، دشوار است؟ یعنی سریالهای معروفی مثل Sex and the city  و یا فیلم های پرفروشی مثل Forgetting Sarah Marshall نوع نگاه و پیچیدگی رابطه بین زن و مرد در غرب را نمایان نمیکند؟ آیا خوانندگان زن زیبای غربی، به زیبایی اعضای سکسی بدنشان، بین مردها و جوانها معروف نیستند؟ آیا بی دلیل است که بسیاری از خواننده های زن، حتما باید در کلیپهایشان بخشهایی از سینه ها و پاها را نشان دهند؟

آیا جملاتی مثل She is so hot – I love those boobs – I dig that girl  و ... در بین جوانان و مردان غربی رایج نیست؟ اینها و هزاران مثال دیگر، فرض شما نویسنده گرامی را که نوشته ای "هرگز" چنین چیزهایی را ندیده اید، را به کل رد میکند.

نمی دانم کجای غرب زندگی میکنید،  در گوشه صومعه ای یا کلیسایی؟ اصلا در آنجا زندگی میکنید؟
جدا نمی دانم دلیل همچین نتیجه گیری و یا قضاوتی چه بوده است، اما هر چه بوده ریشه در گرفتاری های عمیق فکری ما ایرانیها دارد، اصولا مرغ همسایه نزد ما غاز است! اگر چیز بدی در کشورمان داریم، که زیاد هم  داریم، آن بدیها و زشتیها به گمان ما یا در غرب وجود ندارد و یا اینکه بسیار کم است. همین بهشت سازی ها از غرب و شرق، ریشه بسیاری از گرفتاری های ما شده.

و در انتها اینکه فمینیسم افراطی ما برای کوبیدن و ظاهرا انتقام از مردهای ایرانی، تا بدانجا باید پیش برود که واقعیت تاریخی شروع "آزادی جنسی" در غرب را زیر سوال ببرد؟ برای کوبیدن مردهای به ظاهر مسلمان، باید نوشت که در غرب "هرگز" ندیده ام کسی به دنبال یک رابطه زودگذر جنسی با من باشد، چون همگان به ارزش زن بهای بسیار میدهند؟ سخن بسیار است... اما یک پرسش مطرح میکنم که بد نیست تمام فعالین حوزه زنان کمی به آن فکر کنند؟ امروز سهم زنان ما در بوجود آمدن چنین نگاههایی به قول شما سطحی به زن چیست؟ چشمانتان را بازتر کنید! کسی در ظلم تاریخی به زنان شکی ندارد! اما حرف من حرف امروز است، نه آنچه که گذشته، امروز به من بگویید که "زنان" ما چه قدر سهم دارند و چه باید بکنند!


۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

یک "مثبت" برای آقای اردشیر امیرارجمند! و سوالاتی که همچنان باقی مانده...

دیروز در سایت های خبری، سخنانی از آقای اردشیرامیرارجمند، منتشر شد که کمی فضای امیدواری را زنده کرد! متاسفانه در ماهای اخیر، از طرف بعضی فعالین سیاسی و نویسندگان اصلاح طلب حکومتی، حرفهایی زده میشد که بسیار بحث برانگیز بوده و هیچ کمکی به خواست دموکراسی خواهی جامعه ایرانی نمیکرد و بیشتر باعث ماًیوس شدن مردمان میگشت. محور اکثر آن سخنان، مقوله انتخابات مجلس پیش رو بود و اینکه پیشنهاد میکردند بدون در نظر گرفتن اتفاقات پیش آمده در 2 سال گذشته، جامعه باید در حرکتی سراسری به پای صندوق های رای برود و از این فرصت استفاده کند. این افراد طبق معمول هیچ پاسخ روشنی به سوالات کلیدی و اساسی، که در ذهن بسیاری از مردم  شکل گرفته، نداده و با تکرار حرفهای کلی قدیمی که باید واقع گرا بود و اینکه ما توان تغییر در شرایط حال را نداریم و باید در پی فرصت های گنگ و مبهم آینده باشیم و… سعی در جا انداختن پیشنهاد غیرمعقول خود میکردند.

 مصاحبه و صحبت های مجتبی واحدی چند هفته پیش، تا حدی آب پاکی را روی دست این افراد ریخت و نشان داد که در بین اصلاح طلبان حکومتی سابق، طیفی با افکار بازتر و شفاف تر نیز وجود دارد! مجتبی واحدی حتی تا بدانجا پیش رفت که خود را دیگر از جرگه اصلاح طلبان حکومتی جدا کرد و گفت که به این قضیه افتخار میکند! بعد از مصاحبه ها، همان گروه از یاران قدیمی تبدیل به دشمنان امروز شدند و با تهدید و تخریب، سعی کردند او را به جرگه خود برگردانند، آنها تا بدانجا جلو رفتند که نمایندگی مجتبی واحدی از طرف آقای کروبی را انکار کرده و گفتند که ایشان صرفا یک نویسنده معمولی میباشد و نظراتش مربوط به خودش است.

در این بین، سخنان مصطفی تاجزاده، با این مضمون که حد وسط نداریم و شرکت در انتخابات حرکتی نادرست است، ضربه ای دیگر بر اصرار کنندگان بر شرکت فرود آورد. از آن به بعد طیف اصلاح طلب حکومتی با دغدغه حفظ نظام، امید خود را به اردشیر امیرارجمند بسته بود تا احیانا با سخنانی قاطع، از شرکت در انتخابات دفاع کند و یا دست کم با زدن حرفهایی مبهم و گنگ تاثیر حرفهای قاطع مجتبی واحدی و تاجزاده را کم کند، تا آنها بتوانند به فضا سازی خود مبنی بر شرکت در انتخابات ادامه بدهند و در فرصت باقیمانده ذهن جامعه را مجدد با خود همراه سازند که رای دادن در هر شرایطی، بهتر از رای ندادن است!

اما بنظر میرسد که صحبت های دیروز آقای امیرارجمند به عنوان سخنگوی شورای هماهنگی و همینطور نماینده میرحسین موسوی، بتواند تاحدی تلاش های طیف طرفداران حفظ نظام را خنثی کند و یک پیغام نسبتا شفاف به جامعه و اپوزیسون بدهد که قرار نیست از یک سوارخ دهها بار گزیده شویم! در این سخنان، تاکید اردشیر امیرارجمند به مساله حقوق مردم بسیار قابل اهمیت است و آنجاییکه که ایشان اشاره میکند که "ما برای استیفای حق خود از هیچکس گدایی نمی کنیم"  و یا "ما همواره از موضع قدرت عمل می کنیم و هر موقع که حکومت در مقابل ما عقب نشینی کرد و خود را ملزم به ایجاد لوازم و شرایط برگزاری انتخابات آزاد، سالم و منصفانه کرد، آن وقت خواهد بود که می توان در انتخابات شرکت کرد." نشان دهنده این نکته است که آرام آرام تعریف تازه تر و صحیح تری از مقوله <<اصلاح طلبی>> در ذهن فعالین سیاسی ما در حال جا افتادن است. در شرایط فعلی جامعه ما بیش از هر زمان دیگری نیاز به مقوله <<حق طلبی>> دارد و این مفهمومی است که متاسفانه از ذهن و نظر اصلاح طلبان سنتی حکومتی تا حد زیادی غائب بوده و هست! تا جاییکه به جرات میتوان گفت یکی از اصلی ترین دلایل شکست اصلاحات در ایران همین مساله بوده است.

اما نکته ای که در صحبتهای امیرارجمند همچنان مبهم باقی میماند آنجاییست که ایشان میگویند "امروز روز تصمیم گیری در مورد انتخابات نیست و ما می بایست اکنون تنها به بحث در مورد انتخابات بپردازیم." ایشان روشن نمی کنند که چرا با توجه به اینکه چند ماه بیشتر به انتخابات نمانده، نمی توانند تصمیم بگیرند!؟ آیا صحنه سیاسی فعلی آنقدر برای ایشان مبهم است که نیاز به زمان میباشد تا تصمیم نهایی گرفته شود؟ آیا برای مثال ایشان از آرایش و صحنه سازی سپاه پاسداران و رفتار خامنه ای در 2 سال اخیر، برداشتی غیر از تلاش برای کسب تمامی قدرت دارند؟ آیا ایشان همچنان دلبسته پیغام و پسغام های پشت پرده هستند که ممکن است صحنه را تغییر دهد؟ آیا ایشان راهی به غیر از مقاومت و ایستادگی در مقابل خامنه ای و سپاه، برای مردم و جنبش سبز متصور هستند؟ آیا کل سناریوی شرکت در انتخابات را، تلاشی از طرف خامنه ای برای کسب مشروعیت تصور نمیکنند؟ اینها و بسیاری سوالات دیگر همچنان در ذهن بدنه مردم و جنبش سبز، وجود خواهد داشت که بهتر است فعالین سیاسی از جمله جناب امیرارجمند پاسخ هایی قانع کننده برایشان بیابند و در اختیار مردم بگذراند!   

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

معمایی به نام "آزادی"!

این آزادی که همه از عالم و آدم از آن دم میزنند چیست؟ همین که هر طور دلمان خواست لباس بپوشیم و هر چیز دلمان خواست بنویسیم، اسمش میشود آزادی؟ ممکن است بگویید به همین قدرش هم قانعیم. از سرمان هم زیاد است. ولی آزادی بیش از اینهاست... به این راحتی نباید به کم قانع شد.


یک جنبه از آزادی این است که هر کسی خواست روی زندگی شما تاثیر بگذارد، بتوانید جلویش در آیید و بپرسید چرا؟ به چه حقی؟ چه کسی به تو این اجازه را داده؟ کی گفته؟ دلیلش چیست؟ و از هر کسی منظورم دقیقا "هر کسی" بود. میخواهد دوست و همسایه باشد، میخواهد پدر و مادر باشد، میخواهد دولت و حکومت باشد، میخواهد پلیس و قاضی باشد، میخواهد آقای تاجر یا آقای رئیس پولدار باشد، میخواهد نماینده خدا روی زمین باشد، میخواهد خود خدا توی آسمان باشد. هر کسی...


باید پاسخ بدهد این حق را که در زندگی ما تاثیر بگذارد از کجا آورده؛ و اگر جوابش قانع کننده نبود پیش وجدان جامعه میرویم و اگر جوابش پیش وجدان جامعه هم قانع کننده نبود، حق ندارد در زندگی ما تاثیر بگذارد و اگر گذاشته، ما حق داریم حقمان را از او بگیرم. آزادی چه بسا یعنی این.


بیایید تمرینش کنیم آزادی را: چرا؟ به چه حقی؟ حق من را بده!